گام بیست ویکم ؛ هفته چهارم آذر 1357


2485 بازدید

 تمرکز رویدادهای این دوره زمانی کوتاه، روی چند موضوع دور می زند. نخستین آنها اعلام عزای عمومی در بیستوهفتم آذرماه است. این روز به مناسبت بزرگداشت شهدای دو شهر اصفهان و نجفآباد از سوی امام خمینی، روحانیان و برخی احزاب، عزای عمومی اعلام شده بود. سندهای ساواک خبر میدهد، بازارها، اماکن کسب، ادارات و حتی بانکها در بیشتر شهرهای بزرگ تعطیل بودند. تظاهرات صورت گرفته در شهرها بعضاً با شهادت تعدادی از شهروندان همراه بود. شاید برای نخستین بار زمزمه پیوستن ارتش به مردم در چنین روزی، آن هم از شهر تبریز در سراسر کشور پیچید. رخداد دیگر، ادامه تحصن پزشکان و روحانیان در بیمارستان شاهرضا (امام رضا)ی مشهد بود. اهمیت این تحصن که در اعتراض به یورش نظامیان و کشتن و مجروح کردن بیماران و کارکنان آن صورت گرفته بود، به حدی بود که دولت نظامی را وادار کند هیأتی را برای عذرخواهی و بررسی آن از پایتخت به مشهد اعزام نماید. این هیأت وقتی با بیاعتنایی تحصنکنندگان روبهرو شد، بدون نتیجه به مرکز بازگشت. حادثه دیگر، تحصن استادان دانشگاه تهران در دبیرخانه این مرکز علمی بود که در بیستونهم آذر رخ داد. استادان در اعتراض خود به عدم بازگشایی دانشگاهها و پیگیری آن، با واکنش تند رئیس دانشگاه تهران روبهرو شدند: نواختن سیلی به گوش یک استاد. همانطور که پیآمد تحصن پزشکان در بیمارستان امام رضای مشهد، به همنوایی و اقدامات مشابه دیگر پزشکان در بیمارستانهای کشور انجامید، تحصن استادان در دانشگاه تهران نیز به اعتراضات این گروه در دیگر شهرها دامن زد. اخباری که ساواک از این پس از دانشگاههای کشور به دست میآورد، قابل مقایسه با دورههای گذشته نیست.

 در این دوره، تلاش محمدرضا پهلوی برای جایگزینی یک دولت غیرنظامی به جای دولت نظامی ارتشبد ازهاری همچنان ادامه داشت. غلامحسین صدیقی پذیرفته بود ریاست چنین دولتی را به عهده گیرد، اما ناکامی او در ترغیب همقطاران قدیمی خود (جبهه ملی) برای تشکیل دولت، موجب شد شاه به این باور برسد که صدیقی قدرت درک موقعیت بحرانی ایران را ندارد. به همین دلیل رایزنیهای آمریکا، انگلستان و شاه روی شخص دیگری متمرکز شد: شاپور بختیار.

 آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران، 27 آذرماه با بختیار دیدار کرد. او در این دیدار از تمایل آشکار بختیار - که به مرد شماره دو جبهه ملی معروف بود - برای احراز نخستوزیری آگاه شد.

 موقعیت اسفبار شاه و بیکفایتی او در غلبه بر بحران پیش رو، یکی از دلایل دیدارهای پیدرپی نماینده آمریکا در ایران - ویلیام سولیوان - با او بود. روز بیستوهفتم آذر سولیوان به کاخ نیاوران میرود. از جمله موضوعاتی که بین آن دو رد و بدل میشود، رفتن یا ماندن شاه است. سولیوان به محمدرضا پهلوی توصیه میکند بر اعصابش مسلط باشد، اما پاسخ درستی به او نمیدهد. تقریباً ده روز بعد نماینده ایالات متحده، شاه را از تردید میرهاند: خروج او از کشور به نفع همه است. از دیگر اقدامات آمریکا در پی ناکامی در کسب اطلاعات از ایران، راهی کردن نیروهای امنیتی تازهنفس به ایران است. این بار در پوشش کارمندان شرکت «بل» عدهای به اصفهان میآیند. ساواک در مراقبتهای خود متوجه ورود نیروهای C.I.A میشود و در گزارشی مینویسد، ورود این نوع آدمها به ایران در حال افزایش است. آنها در قالب نیروهای حقوق بشر، خبرنگار و... به شهرهای مختلف سفر میکردند تا خانههای خالی جدول اطلاعاتی آمریکا را پر کنند. ناامیدی از شاه به حدی آشکار و ملموس بود که غلامرضا ازهاری را نیز وادار به واکنش کرد. بیمناسبت نیست شرح آن را از زبان سولیوان بخوانید:

ساعت 3 بعد از ظهر روز بیستویکم دسامبر (30/9/57) برای ملاقات با ازهاری به نخستوزیری رفتم و طبق معمول از پلههایی که به اطاق کار نخستوزیر منتهی میشد بالا رفتم. اما برخلاف انتظار افسر جوانی که مرا راهنمایی میکرد به جای دفتر کار نخستوزیر به طرف در کوچک بستهای در سمت چپ راهرو حرکت کرد و به آرامی دقالباب کرد. افسر جوان پس از دقالباب بیآنکه منتظر جواب بماند، در را باز کرد و مرا به یک اطاق کوچک و نیمه تاریک هدایت نمود. در گوشهای از اطاق چراغ روشنی به چشم میخورد و در آنجا با کمال حیرت ازهاری را دیدم که با یک پیژامه راهراه روی یک تختخواب سفری دراز کشیده است. با دیدن این منظره ناگهان خاطره دکتر مصدق نخستوزیر اسبق ایران در خاطرم زنده شد که مقامات رسمی و سفرای خارجی و روزنامهنگاران را روی تختخواب به حضور میپذیرفت. این تصورات خیلی زود از ذهنم محو شد زیرا یک کپسول بزرگ اکسیژن در کنار تخت دیده میشد و چهره رنگپریده و رنجور ازهاری خبر از بیماری او میداد.(مأموریت در ایران، ص 149) ازهاری سکته کرده بود. اما این دلیل ملاقات نبود. ازهاری به سولیوان گفت که «در این شرایط کاری از او ساخته نیست... با تأکید و دستورات مکرر شاه درباره خودداری از شدت عمل، حکومت نظامی به یک اسم بیمسمی تبدیل شده و توانایی استقرار نظم از وی سلب گردیده است... سربازان قریب چهار ماه است که در خیابانها هستند و روحیه آنها در این مدت به شدت تضعیف شده است... شما باید این مطالب را بدانید و آن را به دولت خودتان گزارش بدهید؛ شاه قدرت اراده و تصمیمگیری خود را از دست داده و این مملکت دارد از دست میرود.» بلافاصله پس از مراجعت به سفارت، جریان این ملاقات تکاندهنده را به واشنگتن مخابره کردم و در پایان گزارش خود نوشتم که به نظر من وضعی که در گزارش نهم نوامبر خود پیشبینی کرده بودم (سقوط دولت ازهاری) به حقیقت میپیوندد. دولت نظامی شکست خورده و سقوط شاه غیرقابل اجتناب به نظر میرسد. (همان، ص 151).


هدایت الله بهبودی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 31