ماجرای یک میهمانی


تاریخ سند: ۹ آذرماه ۱۳۵۰

 

خیلی محرمانه

به: ریاست اداره یکم عملیات و بررسی ۳۱۵

از: بخش مستقل ۳۰۲

درباره: مهندس فرخ

اطلاعیه واصله که نویسنده آن خود را مهندس فرخ معرفی نموده است به عرض تیمسار ریاست ساواک رسیده و پی‌نوشت نموده‌اند(نویسنده از منحرفین است، دانشجو نیست، او را پیدا کنید). علی‌هذا بدین‌وسیله یک برگ رونوشت اطلاعیه مزبور جهت هرگونه اقدام مقتضی به پیوست ایفاد می‌گردد.

رئیس بخش مستقل ۳۰۲ - نیرومند

 

***

حضور اعلیحضرت شاهنشاه ایران

با کمال تأسف مطلبی را به اطلاع شما می‌رسانم. من مهندس فرخ که مدت هفت‌سال در آمریکا تحصیل کرده و با دریافت درجه مهندسی در رشته برق و مکانیک به ایران آمدم که به کار مشغول شده و ثمره زحماتم را بگیرم، گذشته از اینکه مدت چند ماه سرگردان کار بودم چند شب قبل که در یک مهمانی از این وضع گله می‌کردم و می‌گفتم حتماً به آمریکا برمی‌گردم، عده‌ای از شخصیت‌ها بودند و هر یک به نحوی می‌خواست مرا از رفتن بازدارد که خلاصه کلام این بود که در هیچ کشوری نمی‌شود مثل اینجا دزدید و مسخره‌تر از همه اظهارات سرلشگری بود به نام کوشن که دوست پدر من است و مرا کناری کشیده و می‌گوید تو هم جوانی و هم خوش‌تیپ، بمان و سعی کن خودت را با یکی از زن‌های دربار مثلاً والاحضرت شمس یا اشرف یا فاطمه و اگر می‌توانی اصلِ کاری* که منظورش را ندانستم و یا مادرِ فرح دوست کنی، تا آخر همه‌کاره هستی. خود من هنوز زن ندارم و چون در جوانی مورد توجه والاحضرت اشرف بودم و حالا هم به من لطف دارد، هر کاری دلم خواسته کرده‌ام، درجه سرلشگری گرفته‌ام و شغلی در ژاندارمری دارم که بهترین زن‌های افسران در هر شرایط مال من است و خیلی چیزهای دیگر.

با شنیدن این ماجرا با اجازه شما به آمریکا مراجعت کردم. مملکتی که درجه سرلشگری و مقام‌های آن بستگی به این دارد که من با یک زن درباری رفیق شوم، فقط برای امثال کوشن‌ها خوب است. با چشمی اشکبار وطنم را ترک می‌گویم و همه را برای شما وا می‌گذارم. مهندس فرخ

--------------------------------------

* احتمالاً منظورش فرح پهلوی بوده است.


ماجرای یک میهمانی