آخرین تیر ترکش


عبدالله شهبازی
8317 بازدید

در گشت و گذاری که برای کاوش در پیشینه دکتر شاهپور بختیار به گذشته‌ها داشتیم، دیدیم که زیر و بم‌های حیات سیاسی جریانی که «ناسیونالیسم ایرانی» نام گرفته به طرز اعجاب‌انگیزی به تلاطم‌های درونی کانون‌های حکومتگر ایالات متحده آمریکا گره خورده است. هر دوره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تحرک پدیده‌ای که به غلط «ناسیونالیسم ایرانی» نام گرفته را به همراه داشته و اوج کامیابی آن در زمانی بوده که حزب دمکرات آمریکا در مسند حکومت جای داشته است. پیروزی دمکرات‌ها در آبان 1355 و آغاز ریاست جمهوری جیمز کارتر نیز چنین بود.

در خرداد 1356 دکتر کریم سنجابی، دکتر شاهپور بختیار و داریوش فروهر نامه سرگشاده احترام‌آمیزی به شاه نوشتند و با تأکید بر پایبندی خود به قانون اساسی، خواستار فضای باز سیاسی شدند. بدین سان، فعالیت «جبهه ملی چهارم» آغاز شد.

در بولتن ویژه ساواک، مورخ 2/7/1357، چنین می‌خوانیم:

"در اوایل سال 1356 فصل جدیدی از لحاظ سیاسی در کشور ایجاد گردید. سه تن از گردانندگان سابق این جبهه به اسامی شاهپور بختیار، کریم سنجابی و داریوش فروهر مشترکاً نامه سرگشاده‌ای به پیشگاه مبارک اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر تقدیم کردند و در این نامه از اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران انتقاد نمودند. نامبردگان متعاقباً نامه مذکور را تکثیر و در بین گروهی از افراد توزیع و با تشکیل جلساتی مقدماتی فعالتی سه گروه از طرفداران جبهه مذکور (حزب ایران به رهبری شاهپور بختیار، حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و جامعه سوسیالیست‌ها به رهبری رضاشایان) فراهم کردند و سرانجام در اواسط سال 1356 فعالیت مشترک این سه گروه را تحت عنوان «اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران» اعلام نمودند و به دنبال آن برای ایجاد پایگاه‌های اجتماعی در بین طبقات مختلف مردم کوشش‌هایی را انجام دادند که کلاً این تلاش‌ها متوجه جلب حمایت گروه‌های افراطی مذهبی و روحانیون افراطی بود. کریم سنجابی که در ابتدا با دو نفر دیگر (فروهر و بختیار) همکاری می‌کرد، به علت مخالفت با ایجاد تشکیلات جدید برای جبهه مذکور از همکاری مشترک با آن‌ها خودداری کرد و به گروه هوادار مهدی بازرگان (جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی و حزب مردم ایران که در فعالیت‌های سه حزب دیگر وابسته به جبهه به اصطلاح ملی مشارکت نکردند) پیوست و به اتفاق آن‌ها و تعدادی از افراد دیگر «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تشکیل داد، لیکن به علت آن‌که بعداً مهدی بازرگان به عنوان رئیس جمعیت مذکور انتخاب شد، مجدداً به گروه اتحاد نیروهای جبهه به اصطلاح ملی (حزب ایران، حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیست‌ها) ملحق گردید و همکاری‌های جدیدی را آغاز کرد و در نتیجه یک شورای مرکزی با عضویت تعدادی از فعالیت سابق این جبهه (بدون مشارکت طرفداران جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی و حزب مردم ایران) تشکیل گردید و مرحله جدیدی در فعالیت‌های جبهه مذکور آغاز شد... "

بررسی مواضع رسمی دکتر شاپور بختیار ـ پیش از دولت 37 روزه او ـ و مقایسه آن با اظهارات بی‌پرده‌ای که در دیدارهایش با سپهبد ناصر مقدم ـ رئیس ساواک ـ بیان داشته، بیانگر «دورنگی » کامل این چهره مرموز است.

موضع علنی شاهپور بختیار چنین بود:

"جبهه ملی ایران با مبارزات روحانیون پیوند کامل دارد و حقانیت این مبارزه و خواسته‌های مشروع مراجع عالیقدر را مورد تأیید قرار می‌دهد و در عین حال از جامعه روحانیت که همواره پیشگامان نیروهای مردمی بوده است یاری می‌طلبد.[1]

نفی بلد و تبعید حضرت آیت‌الله العظمی خمینی رهبر شیعیان جهان برخلاف اصول قانون اساسی و آزادی‌های دمکراتیک جوامع بشری است... اخراج و تبعید ایشان متوجه دولت‌هایی است که اصول قانون اساسی و آزادی‌های دمکراتیک را زیر پا گذاشته و برخلاف افکار عمومی به تبعید و نفی‌بلد ایشان پرداختند.[2] "

و موضع واقعی او چنین بود:

"مخالفت صریح و آشکار با خمینی در شرایط فعلی سبب می‌شود که نیروی در حال شکل‌گیری جبهه ملی متلاشی و بی‌اثر شود. جبهه ملی خود را آخرین تیر ترکش برای نجات وطن می‌داند و باید کوشید که این تیر بیهوده شلیک نشود و کارآمدی خود را از دست ندهد. چنان‌چه امینی و شریف امامی از دست دادند.[3] "

دکتر شاهپور بختیار به عنوان «آخرین تیر ترکش» شاه مصرف شد و وظیفه مهار کردن انقلابی به ابعاد یک ملت را به عهده گرفت. بخشنامه ساواک، مورخ 1/10/1357، این حادثه را چنین به اطلاع رسانید:

"به: کلیه سازمان‌های اطلاعات و امنیت (به استثناء اردگاه شمال)

از: مرکز

...

باتوجه به شرایط بحرانی کشور و خطراتی که موجودیت و امنیت ملی را مورد تهدید قرار می‌دهد، شاهنشاه آریامهر اراده فرمودند که برای خاتمه دادن به شرایط نابسامان موجود، بابه روی کار آوردن یک دولت غیرنظامی که مقبولیت عمومی هم داشته باشد، نقطه نظرهای ویژه در مورد نجات وطن و تمامیت و امنیت آن را مورد عمل قرار دهند. به این منظور پس از بررسی‌های لازم، دکتر غلامحسین صدیقی به عنوان یکی از سیاستمداران قدیمی عضو جبهه ملی مورد نظر قرار گرفت و تلاش‌هایی را آغاز کرد. اما مخالفت و کارشکنی سران جبهه ملی و عدم تأیید او از طرف کریم سنجابی و تحریکاتی که از سوی محافل افراطی دیگر انجام شد، کار تشکیل کابینه از طرف صدیقی با کامیابی مواجه نشد.

متعاقباً دکتر شاهپور بختیار عضو قدیمی حزب ایران و جبهه ملی به این منظور کاندیدا شد و پس از شرفیابی و مذاکرات لازم، آمادگی خود را برای تشکیل کابینه به شرفعرض رسانید و قریباً دولت خود را تعیین و معرفی خواهد کرد...[4] "

شاهپور بختیار طی دوران 37 روزه دولت خود کوشید تا با حمایت امپریالیسم آمریکا رژیم در حال مرگ پهلوی را نجات دهد. برای دستیاری او، هایزر ـ ژنرال 4 ستاره هوایی آمریا و معاون فرماندهی ناتو ـ راهی تهران شد. یکی از مأموریت‌های هایزر جلب حمایت ارتش ایران از دولت بختیار و تحکیم مواضع این آخرین امید استکبار غرب بود. شاهپور بختیار در این دوران کوتاه به طراحی توطئه‌هایی دست زد که از جمله طرح انفجار هواپیمایی حامل امام (ره) ـ در مسیر بازگشت ایشان به تهران ـ بود. ارتشبد حسین فردوست می‌نویسد:

"دوران دولت بختیار کوتاه بود. ولی او در همین 37 روز بیش از بسیاری از نخست‌وزیران دوران پهلوی دزدی کرد. پرویز ثابتی از طریق مأمورین ساواک، که از سابق در محل‌های حساس نخست‌وزیری گمارده شده بودند، کسب اطلاع کرد که بختیار حدود 60 میلیون تومان از هزینه سری نخست‌وزیری را به نفع خود برداشت کرده، که حدود 10 میلیون تومان را بابت باخت‌های خود در قمار پرداخته و حدود 10 میلیون تومان هم به منوچهر آریانا داده و بقیه را به جیب زده است. او این خبر را به من داد. ولی این دزدی بختیار در برابر خیانتی که او کرد، هیچ است و آن لغو سفارشات وسایل نظامی با آمریکا و انگلیس بود. مسلماً یکی از مأموریت‌های هایزر همین بود، زیرا واسطه لغو قراراد باید نظامی باشد. جمع این سفارشات ظاهراً حدود 11 میلیارد دلار بود، که اکثر این وجوه به عنوان پیش‌قسط پرداخت شده بود. به نظر من، خیانت بختیار، شفقت (وزیر جنگ) و قره‌باغی (رئیس ستاد ارتش) در این مسئله بسیار بزرگ است و مسلم است که از این بابت حق و حساب کلانی در خارج به بختیار پرداخت شده است.[5] "

با سقوط رژیم پهلوی، شاهپور بختیار پس از یک دوران اختفاء در تهران، با حمایت دست‌های مرموزی، به خارج گریخت و در پاریس مستقر شد. بختیار در فرانسه مورد حمایت کامل سرویس‌های اطلاعاتی غرب قرار گرفت و با تغذیه کلان مالی محافل صهیونیستی باختر نخستین فعالیت‌های توطئه‌گرانه علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را آغاز کرد. از مهم‌ترین این توطئه‌ها، کودتای نافرجام نوژه و طرح تجزیه خوزستان بود. طبق این طرح، ارتش عراق می‌بایست در یک حمله سریع خوزستان را اشغال می‌نمود و بختیار «دولت آزاد» خود را در این خطه اعلام می‌کرد.[6]

شاهپور بختیار قریب به 12 سال به عملیات خیانت بار خود علیه آرمان‌های یک ملت و علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران ادامه داد. در آخرین مراحل انتشار این کتاب، خبرگزاری‌ها اطلاع دادند که شاهپور بختیار در تاریخ 15 مرداد ماه 1370 در ویلای مسکونیش در حومه پاریس به قتل رسید.

 

 


[1]. اطلاعات، ـ 6/1357.

[2]. همان مأخذ، 15/7/1357.

[3]. بولتن سری ساواک ـ گزارش مذاکرات سپهبد مقدم با بختیار به شاه، 6/9/1357. سند پیوست (شماره 23). دکتر کریم سنجابی نیز در گفت‌وگو با مقدم، جبهه ملی را «آخرین تیر ترکش شاه» می‌خواند: «مقدم یک وقتی حتی به من و فروهر ضمناً گفتند امید است شما ان‌شاءالله کار این مملکت را به روال منظم‌تری وارد کنید... من به ایشان جواب دادم آقای مقدم، ما ممکن است برای شاه به منزله آخرین تیر ترکش باشیم، اگر این تیر درست هدف‌گیری نشود به هدف نمی‌رسد و آن وقت چاره دیگری باقی نمی‌ماند.» (سنجابی. همان مأخذ، ص 302).

[4]. سند پیوست (شماره 24).

[5]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 608.

[6]. برای آشنایی با جزئیات این طرح و کودتای نافرجام نوژه به: کودتای نوژه (مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران: 1367) مراجعه شود.


مطالعات سیاسی، کتاب اوّل، پائیز 1370